پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد
زمان ارسال : ۲۰۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
فصلدهم
در حال جمع و جور کردن اتاقِ سلنا بود. افسرده که میشد خودش را به کارِ خانه میزد. مخصوصا در آن روزها که همه خود را برای سال نو آماده میکردند!
تازه کارش تمام شده و از اتاق بیرون آمده بود. سمت آشپزخانه میرفت غذایی برای ظهر سر هم کند. به خاطر خودشان دو نفر ناهار درست نمیکرد. سر یخچال رفت تا ببیند چه چیزی میتواند حاضر کند!
گوجههای گیلاسی بهش چشمک زدند!
آمینا
00ای بابا یاشار،؛گرشا اینقدر نصیحتت کرد باز که زنتو تحویل نگرفتی رفته دنبال دوست پسر